دستگیری رابین هود در تهران | متهم مدعی است که پولهای سرقتی را به نیازمندان هدیه داده است
اجتماعي
بزرگنمايي:
پیام مازند - چند روز قبل مرد چوپانی در حال چرای گوسفندانش بود که چشمش به دختری جوان افتاد که بی هوش کنار جاده افتاده بود.
او تصور می کرد که دختر جوان به قتل رسیده اما وقتی به او نزدیک شد، فهمید که زنده است و نفس می کشد. مرد چوپان بلافاصله با پلیس و اورژانس تماس گرفت و دختر جوان برای درمان به بیمارستان انتقال یافت.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
نجات معجزه آسا یک هفته گذشت و دختر جوان که در همه این مدت در کما بود، به هوش آمد. او وقتی به زندگی برگشت، گفت در دام دوست اینستاگرامی خود گرفتار شده و تا یک قدمی مرگ رفته است.
وقتی ماموران پلیس در بیمارستان حاضر شدند، دختر جوان توضیح داد: من نقاش و طراح چهره هستم. چندین بار نمایشگاه و گالری نقاشی راه انداختم و عکس هایش را در صفحه اینستاگرام خود قرار می دادم. همین موجب شد تا با یکی از فالوورهایم به نام بهنام آشنا شوم. او هم پسری هنرمند بود که در زمینه خطاطی و نقاشی استعداد خاصی داشت. این وجه اشتراک من و بهنام بود که موجب شد به یکدیگر علاقه مند شویم اما خبر نداشتم که حادثه هولناکی در انتظارم است.
دام دوست اینستاگرامی دختر نقاش ادامه داد: رابطه من و بهنام که صمیمی تر شد، به او گفتم می خواهم در خارج از تهران ملک بخرم برای سرمایه گذاری. روز حادثه همراه او به بانکی در تهران رفتم و از صندوق امانات بانک، همه طلا و جواهراتم به همراه 22 هزار دلاری که داشتم را برداشتم. سپس سوار ماشین بهنام شدم و به سمت یکی از مناطق اطراف تهران که ملک موردنظر در آنجا بود راه افتادیم.
وی گفت: بهنام در بین راه دو قهوه خرید که پس از خوردن قهوه از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم روی تخت بیمارستان بودم و تازه فهمیدم که چه بلایی بر سرم آمده است. بهنام همه طلا و دلارهایم را به سرقت برده و مرا تا پرتگاه مرگ پیش برده بود.
طلافروش زیرک با این شکایت، پرونده ای در دادسرای ویژه سرقت تشکیل شد و تیمی از ماموران تحقیقات خود را برای دستگیری مرد شیاد آغاز کردند. او اما هیچ ردی از خودش به جا نگذاشته تا اینکه چند روز قبل یک طلا فروش با پلیس تماس گرفت و گفت زنی برای فروش مقدار زیادی طلا به مغازه اش آمده و رفتار بسیار مشکوکی دارد و وی احتمال میدهد که او سارق است. چرا که نه ظاهر مرتبی دارد و نه فاکتور خرید طلاها را. در این شرایط ماموران به طلافروشی رفتند و زن جوان را دستگیر کردند. زن جوان بعد از دستگیری مدعی شد که طلاها را جوانی به نام بهنام در اختیارش قرار داده و قصدش کمک به او بوده است. وی گفت: شوهرم مدتی قبل به جرم حمل و نگهداری مواد دستگیر و به 20 سال حبس محکوم شد. از سوی دیگر صاحبخانه جوابم کرد و من با یک کودک نمی دانستم باید چه کار کنم. چون شرایط مالی خوبی نداشتم از دوستم کمک خواستم که او گفت داییاش به نام بهنام خیر است و به زنان بی سرپرست کمک می کند. بهنام بد که طلاها را به من داد که آنها را بفروشم و خرج زندگیام کنم.
دستگیری مجرم تحت تعقیب بهنام کسی جز مجرم تحت تعقیب بود که دختر نقاش و هنرمند را فریب داده و اموالش را به سرقت برده بود. در این شرایط بهنام دستگیر شد و در بازجویی ها به سرقت و بیهوش کردن طعمه اش اقرار کرد. او برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
انگیزه عجیب متهم نه تنها سابقه ای ندارد و مجرم حرفه ای نیست بلکه خطاط و هنرمند نیز است. او فوق لیسانس دارد و انگیزه عجیبی را برای سرقت هولناکی که مرتکب شده بیان می کند. گفت و گو با او را می خوانید.
پرونده ات نشان می دهد که خودت هم هنرمندی؟
درسته من استاد خطاطی و نقاشی هستم و مشکل مالی ندارم.
پس انگیزه ات از سرقت هولناکی که مرتکب شدی، چه بود؟
تصمیم گرفتم نقش رابین هود را بازی کنم!
مواد مصرف می کنی؟
نه اصلا. فقط گاهی سیگار می کشم.
چرا می خواستی نقش رابین هود را بازی کنی؟
مدتی قبل بصورت اتفاقی با بیتا در اینستاگرام آشنا شدم.بیتا وضع مالی خوبی داشت و من می دیدم که او چطور پول خرج خودش می کند. با خودم می گفتم من در محلی زندگی می کنم که هزینه تامین زندگی برای خیلی ها سخت است و آن وقت بیتا به راحتی پول خرج می کرد. از سوی دیگر خواهرزاده ام به من گفت که یکی از دوستانش مشکل مالی دارد، همسرش در زندان است و صاحبخانه او را جواب کرده. این را که شنیدم تصمیم گرفتم از بیتا سرقت تا به زنان بی سرپرستی که چنین سرنوشتی داشتند، کمک کنم.
ممکن بود، دختر جوان جانش را از دست بدهد و اتهام قتل بر گردنت بیفتد؟
پس خوش شانس بودم که او زنده ماند!
از جزییات نقشه ای که کشیدی بگو؟
به بیتا گفتم دوستم می خواهد ملکش را بفروشد. او گفته بود که دلار و طلا در صندوق امانات بانک دارد. به او گفتم دلار و طلاها را برداریم و ملک معامله کنیم. بیتا هم قبول کرد و با هم راهی اطراف تهران شدیم. در بین راه به او قهوه مسموم دادم که پس از نوشیدن آن، از هوش رفت. سپس او را در اطراف جاده انداختم و همه دلارها و طلاهایش را به سرقت بردم.
چند نفر را با این شگرد فریب دادی و اموالشان را به سرقت بردی؟
در جست و جوی طعمه های جدید بودم اما دستگیر شدم. به نظرم کار بدی نبود، من ازدارا می گرفتم و به زنانی کمک می کردم که خرج نان شب شان را هم نداشتند.
کد خبر 947679 برچسبها سارق - سرقت قتل - قاتل حوادث ایران
-
دوشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۷:۱۸
-
۱۰ بازديد
-

-
پیام مازند
لینک کوتاه:
https://www.payamemazand.ir/Fa/News/898157/